چقدر خوبه که آدم یکی رو دوست داشته باشه
نه بخاطر اینکه نیازش رو بر طرف کنه
نه بخاطر اینکه کس دیگری رو نداره
نه بخاطر اینکه تنهاست
و نه از روی اجبار
بلکه بخاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشته شدن رو داره
عشق یعنی عشق ناب فاطمه(س(
لالهها پژمرده بلبل را دگر آوا نبود هیچ کس در باغ، مثل باغبان تنها نبود
یک مدینه دشمن و یک خانهی بی فاطمه بانوی آن خانه کس جز زینب کبری نبود
روی سیلی خورده زهرا شهادت میدهد از علی مظلومتر مردی در این دنیا نبود
نیست جایز خانه کفار را آتش زدن ای مسلمانان مسلمان بود زهرا، یا نبود؟
ای جنایت کار، ای بیدادگر، رویت سیاه اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود
مصطفی از تو مودت خواست، تو سیلی زدی بی حیا سیلی زدن اجر ذوی القربی نبود
ریخت دشمن بر سر زهرا، ولایت را ببین بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود
من نمیگویم چه شد گویند در چشم علی سیل دشمن بود پیدا فاطمه پیدا نبود
ای مدینه آتش غیرت چرا آبت نکرد جای ناموس خدا در دامن صحرا نبود
آنچه بر آل علی در کربلا یکسر گذشت در سقیفه اتفاق افتاد، عاشورا نبود
به زبان ایتالیایی
: Ti Amo
به زبان یونانی
: S'ayapo philo Su
به زبان روسی
: Ya vas liubli
به زبان پرتقالی
: Amo - te
به زبان فارسی
: Dooset Daram
به زبان آلمانی
: Ich liebe dich
به زبان اسپانیایی
: Te quiero
به زبان سوئدی
: Jag a Iskan dig
به زبان هندی
: Mai tujhe pyaar kartha ho
به زبان فرانسه
: Je t'aime
به زبان ارمنی
: Jiroum em kez
به زبان انگلیسی
: I Love You
به زبان ترکی
: Seni seviyo rum
به زبان دانمارکی
: Jeg elsker dig
به زبان چینی
: Mi tuzya var ruem karata
به زبان سوئیسی
: Cha'ha di ga''rn
به زبان برزیلی
: Eu te arno
به زبان هلندی
: Ik hou van jou
به زبان عربی
: Ohebbak
چقدر بگم ؟
برگرد !
وقتی رفتی آسمان چادر سیاهش را جلوی چشمانش گرفته بودتا رفتن تلخت را نظاره گر نباشد !
نمی دونید چقدر دلم گرفته
نمی دانم چرا همه رودهای جهان به قلب من می ریزد؟
وهمه ی پرنده های عالم درقفسه سینه من به پرواز در می آیند!
چشمان من آیا قدرت باریدن این همه آب راخواهد داشت؟
آواره های خسته من خواهند توانست آواز این همه پرنده راازمیان لبها فریاد کنند؟
خدایا اینجا چه خبره
هزاران کودک ترسیده درکنج دلم کز کرده اند!
آخر مردمکانم خون گرفته دیدگانم راچقدربه چرخش درآورم
تا نگرانی آنها رابازتابم؟
اینجا زیارتگاه کدام امامزاده است
که این همه آشفته دل برآن دخیل بسته اند؟
این پارچه های سبز،آبی ،زرد،قرمز
این دردهای رنگارنگ!
آن دستهای مهربانی که
این همه زخم را مرهم خواهد نهاد،
کجاست؟
دستان من حتی نتوانستند لرزش ازلبهایم بگیرند؟
من به کجا پناه برم؟
چرا هررهگذری که از کوچه ما می گذرد
درخانه مرا به صدا درمی آورد
کسی به من بگوید:
من کیمین قاپی سین دویوم؟
حس عجیبی دارم احساس می کنم یکی مدام داره تو گوشم نجوا می کنه به آینده ی تباهت بی خودی امیدوار نباش حرفاش مثل پتک داره به دیوارای مغزم برخورد میکنه وافکار مو زخمی می کنه
آخه چرا این ندا ولم نمی کنه من این حسو از کودکیم داشتم هیچوقت به آینده ی تباهم امیدوار نبودم ونیستم بازم دست ا ز سرم بر نمی داره احساس پوچی میکنم احساس میکنم وجود دارم وندارم من هیچی نیستم یعنی هیچ هستم بین این دنیای خیالی و دنیای واقعی معلقم خسته شدم این سر گردانی تا کجا ادامه داره؟بسه ...
یه عمر حسرت داشته های دیگران رو خوردن بسه آره دیگه حسرت هیچی رو نمی خورم نه پول نه شهرت نه زیبایی نه محبت کسی رو و هر چیز دیگه هیچ چیز ارزش حسرت خوردن نداشت و نداره
می خام چی کار لابد با خودم به گور ببرم گور بابای همشون من خستم خسته از دروغای رنگارنگی که موجوداتی پلید که اسم خودشون رو انسان گذاشتن تحویلم می دن خسته از دنیا نمی دونم کی به مقصد می رسم اما دعا میکنم کاش همین الان به مقصد می رسیدم هر روز جزئی از وجودم نابود میشه اما چرا متلاشی نمی شم ...چرا؟دوست دارم از این دنیای خیالی هم برم تو این دنیا هم مثل دنیای واقعی دارم زجر می کشم این دنیا هم مثل دنیای واقعی پر ازمکر و فریبه خسته و نابود شدم دوست دارم برم یه جای دور.. . دور دور ...جایی که هیچکس نباشه من باشم و طلسم تنهایی جایی که خلا مطلق باشه جایی که دیگه هیچ موجودی وجود نداشته باشه تا روی افکار زخمیم نمک بپاشه جایی که من باشم فقط من (من انسان به ظاهر سگ) جایی که هیچ حیوان به ظاهر انسانی نتواند نقشش رو خوب بازی بکنه
چشام خیلی درد میکنه به زور بازشون نگه داشتم ای کاش می تونستم چشامو برای هیشه به روی همه چی ببندم ای کاش زمان به عقب برمی گشت امانه حتی اگه زمان به عقب برمی گشت بازم من آدم بشو نبودم وای کاش کاش های من تمامی می داشت .....خسته شدم ازاین زندگی
هرچقدر سعی میکنم که دیگه بهش فکر نکنم نمی شه اخه خیلی دوسش دارم........................................